88/7/27
5:29 ع
یَا حَافِظا لا یَغْفُلُ
قبل از اینکه بخواهم این مطلب را بنویسم درست فکر نکرده بودم که تاریخ چیست و اگر چه چیزی را بخوانم میگویم که تاریخ خواندهام. وقتی قصدم برای نوشتن این مطالب جدی شد به ویکیپدیا مراجعه نکردم تا معنای تاریخ را بفهمم؛ فکر کردم از جاهایی است که میتوان فتوی داد!:
« تاریخ مجموعهای از سرگذشتها و حالات و مخصوصا روایاتی از زندگی تمدنها، اقوام، ملتها، گروهها و نسلهای مختلف یک ملت است.»
و باز میتوان! حکم داد که: « تحلیل تاریخ و علل پیشرفت یا زمین خوردن همانها که تاریخ میشوند، آنان را که تاریخ میخوانند به سلاح تدبیر و بصیرت و قدرت پیش بینی مجهز میکند.»
اما با رجوع به خودم نتوانستم بگویم که باید چه زمانی از وقوع حادثهای یا دوران زندگی قومی بگذرد تا بتوان آن را تاریخ کرد. آیا اصلا کسی است که چیزی را تاریخ میکند یا تاریخ خودش تاریخ میشود؟
جان کلام اینکه« ما »خودمان یک نسل از نسلهای ملت و قومی میدانیم که حرکت آن از بزرگترین حرکتها و انقلابهای قرن بلکه تاریخ بوده است. و این « ما» جماعت جوانان دانشجویی است که سال تولدش بین 60 و 65 و سال ورودش به دانشگاه بین 80 و 84 است. البته این« ما» اینقدر هم صلب نیست که حتما بین دو عدد گیر افتاده باشد. اما « ما» آنهایی هستند که حال و هوای جنگ را تا حدی فهمیدهاند و 14 خرداد 68 را با چشمانشان دیدهاند. «ما» در نیمه دوم دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد دوره دبستان و راهنماییش را طی کرده و در نیمه دوم دهه هفتاد دبیرستانی بوده.
این نوشتارها مجموعهای است از نوع زندگی بعضی از این «ما» ها. صاحب قلم خودش در سال 62 به دنیا آمده، در سال 68 به کلاس اول رفته، در سال 74 دانش آموز راهنمایی شده، سال 77 وارد دبیرستان شده و سال 81 کنکور داده و بهمن ماه 81 دانشجو شده است. نگارنده در حال حاضر دانشجوی کارشناسی ارشد است. این نوشتارها فقط خاطره نیست؛ بلکه بخشی از تاریخ انقلاب است! تاریخ که شاخ و دم ندارد. فرزندان ما هم روزی میخواهند بدانند که در دهه هشتاد در دانشگاهها چه میگذشته؟ دانشجویانش چه شکلی بودند،چطور به انقلابشان ضربه زدند یا انقلابشان را تقویت کردند، چگونه حرف میزدند، چگونه درس میخواندند، چگونه اردو میرفتند، چطور تجمع میکردند و در یک کلام چطور زندگی میکردند.
البته بعضی از بخشهای نوشته رنگ و بوی شخصی خواهد داشت. من گاهی نماینده « ما» نیست. گرچه «ما» نمیتواند از من جدا شود! بحث فلسفی است.
نوشتارهایی که با نام «بشارت» تقدیمتان خواهد شد زندگی دانشجویی و تا حدی شخصی «ما» و من است. از همه آنهایی که از «ما» ها هستند میخواهم اگر جایی چیزی را به اشتباه به آنان نسبت دادهام اصلاحش نمایند.از «ما» ها میخواهم که آنها هم بنویسند و این تاریخ مانند را تکمیل کنند تا در پایان این دهه بتوانیم آنچه را کرده ایم ارزیابی کنیم ، آنچه باید اصلاح کنیم دریابیم و عبرتی برای «آنها» یی باشیم که راه « ما» را ادامه میدهند.
اینکه چرا اسم این مجموعه یادداشت « بشارت» است دلایل مختلفی میتواند داشته باشد اما آنچه ما را به این اسم گذاری رهنمون شده، در قسمتهای پایانی مشخص میشود و اصلا مگر سریال نویسان درباره وجه تسمیه سریالشان توضیح میدهند که من بخواهم این کار را بکنم. خودتان ببینید بشارت را با این تاریخ چه کار است؟، که شاید این تاریخ و این «ما» را با بشارت نسبتی نباشد. ما حتما نسبتی دیدهایم که این اسم را نهادهایم. یا علی.